سفارش تبلیغ
صبا ویژن


نگاه خیس

گاه از تو از زمین از خودم خسته میشوم

حق بده به انسانی که در زمین به همراه هزاران واژه گذاشتی اش ، حق بده

سخت است که زندگی کنی

زندگی کردن سخت ترین کار دنیاست

ولی تو وظیفه ای سخت تر از زندگی کردن

بر دوش بنده ات گذاشتی وظیفه ای بنام فهمیدن

اینکه گذشت زمان را بفهمی لحظه لحظه بزرگ تر شدنت را بفهمی

ذزه ذزه گذشته شدن عقربه ها را بفهمی

زمستان شدن بهار را بفهمی و دم نزنی

سخت است ، نه ؟!

ولی تو صبر دادی

نه فقط به ایوب(ع)

نه فقط به یعقوب(ع)

نه فقط به زینب(س)

تو به همه ی بندگانت صبر دادی

صبر دادی تا از کودکی به بزرگی برسند و درس بگیرند

و آزمایش شوند

و عاشق

عاشق تو ، عاشق تمام خوبیهایت

ولی این وسط یک چیز کم است

یک چیز خیلی کم است

شاید باید تا آخر این قصه صبر کرد ...


نوشته شده در یکشنبه 93/5/19ساعت 9:26 عصر توسط حسنا هدایتی نظرات ( ) |

چه راست گفت آوینی

صحرای کربلا به وسعت تاریخ است و کار به یک « یا لیتنی کنت معکم » ختم نمیشود .

و کربلای امروز - غزه

...

...


نوشته شده در شنبه 93/5/4ساعت 12:35 صبح توسط حسنا هدایتی نظرات ( ) |

و گروهی از شیاطین را نیز مسخر او قرار دادیم که در دریا برایش غواصی می کردند  و کار هایی جز این را برای او انجام می دادند و ما آنها را از سرکشی حفظ می کردیم .(82) و ایوب را به یاد آور هنگامی که پروردگارش را خواند :« ناراحتی و مشکلات شدید به من روی آورده ؛ و تو مهربان ترین مهربانانی (83) ما دعای او را مستجاب کردیم ؛ و ناراحتی هایی که داشت را بر طرف ساختیم و خاندان و همانندشان را به او بازگرداندیم ، تا رحمتی از سوی ما و تذکری برای عبادت کنندگان باشد (84)  و اسماعیل و و ادریس و ذالکفل را ( به یاد آر) که همه از صابران بودند (85) و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختیم ؛ چرا که آنها از صالحان بودند (86) وذالنون (=یونس ) را (یاد آر) در آن هنگام که خشمگین ( از میان قوم خود ) رفت ؛ و چنین می پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت ( اما موقعی که در کام نهنگ فرو رفت ) در آن ظلمتها (ی متراکم) صدا زد : « (خداوندا) جز تو معبودی نیست ؛ منزهی تو ، من از ستمکاران بودم .» (87) ما دعای او را به اجابت رساندیم و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم ؛ و اینگونه مومنان را نجات می دهیم (88) و زکریا را (به یاد آر) در آن هنگام که پروردگارش را خواند ( و عرض کرد) :« پروردگار من ! مرا تنها مگذار ( و فرزند برومندی به من عطا کن) و تو بهترین وارثانی .(89) ما هم دعای او را مستجاب کردیم ، و یحیی را به او بخشیدیم ، همسرش ( را که نازا بود ) برایش شایسته (بارداری) ساختیم ؛ چرا که آنان ( خاندانی بودند که ) همواره در کارهای خیر بسرعت اقدام می کردند و از روی بیم و امید ما را می خواندند، و پیوسته برای ما (خاضع و) خاشع بودند. (90) 

و آری تویی مهربان ترین مهربانان

پروردگاری که در همه حال به فکر بنده هایش بوده و هست و خواهد بود

دستان مرا هم بگیر

که سخت به تو محتاجم


نوشته شده در یکشنبه 93/3/25ساعت 4:50 عصر توسط حسنا هدایتی نظرات ( ) |

بیا که دل تنگم

بیا که مردم این شهر عاشقی را از یاد برده اند

یادشان رفته

درد های مادر هجده ساله ات را

بیا که نایب ات خسته و دل شکسته است

از دست مردمانی که بر چشم و دل و عقل شان مهر زده اند

بیا که جشن میلادت بی تو بی معنی است

بیا و شعله و شمع دلمان را خاموش کن

بیا و امان را به مردمان زمین ببخش

این هفته ، جمعه ، دلم مکه می خواهد 

نمازی پشت سر شما

آقاجان

بیا و به مدد خودت زمین را از ناپاکان پاک کن

با اینکه می دانم

همیشه دعایت پشت سر ماست

تولدت مبارک

آقا جان

کاش ما را هم به ضیافت مادرتان دعوت می کردید .


نوشته شده در چهارشنبه 93/3/21ساعت 8:59 عصر توسط حسنا هدایتی نظرات ( ) |

خدایا

باز منم

اگر صدایم را می شنوی

در را باز کن

دلم حرف می خواهد

 


نوشته شده در شنبه 93/3/17ساعت 6:20 عصر توسط حسنا هدایتی نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

قالب برای بلاگ