سفارش تبلیغ
صبا ویژن


نگاه خیس

کاش می شد تمام واژه های دنیا را پاک کرد

تا دیگر اسیر واژه های دنیا نشوم

و حرف ها راه بغض را نگیرند

آقا جان

از بازی با کلمات که خسته شوم

به تو می رسم ، به انتظارت

به اشک هایت که این دل را

سخت به لرزه در می آورد

و بهار را برای چشم هایم تلخ میکند

و باز برای هزارمین بار چشم هایم می لغزند

و طوفانی از اشک را  در گونه هایم جاری می سازند

اصلا بهاری که مزین به دیدار تو نباشد که بهار نیست

ورود و خروج یک فصل است

یا اصلا یک تکرار بی نتیجه

بهاری که آغشته به خون مادر است

بهاری که بغض تو در گلویش نشسته است

که خنده ندارد

آقا جان

اشک های آسمان هر روز به یاد مدینه به یاد آن روز های سر تاسر ماتم

زمین را خیس می کند

و یاس هارا کبود تر

و منتظرانت بی خیال راه می روند

و به هم تبریک می گویند ولی دریغ از یک تسلیت به تو 

و من می ترسم برایت آقا جان

برای چشمهایت ....

بارا


نوشته شده در سه شنبه 92/12/27ساعت 4:57 عصر توسط حسنا هدایتی نظرات ( ) |


قالب برای بلاگ